اندر حکایت نشر ویدا و نمایشگاه کتاب شیراز
سلام دوباره.
چند روزی که در غرفه نشر ویدا، در خدمت فانتزی دوستان بودیم با افراد زیادی آشنا شدیم؛ بچه های اهل فانتزی شیرازی! چیزی که در حسرتش بودیم بالاخره محقق شد؛ از نزدیک دیدن این فانتزی دوست‌های شیراز که با دیدن این همه کتاب های گوناگون نشر ویدا ذوق زده می شوند، هرچند این وسط چند کتاب دیگر هم سرو می‌شد، از جمله کتاب خودم.
واقعاً تجربه ی خوبی بود. دادن کتاب از دست خودم با معرفی خودم، ارائه ی توضیحات کافی و لازم در مورد سه فصل نخست کتاب یکم و ... همه به طور مستقیم به کسانی که تصمیم می گرفتند کتاب را خریداری و مطالعه کنند. از این دوستان تشکر می کنم، بابت لطفی که به بنده ارزانی داشتند. آدرس این وبلاگ را گرفتند، امیدوارم این مطلب را هم ببینند. هرچند تنها 12 جلد از کتاب یکم به دست ما رسید و بیشتر نداشتیم و هرچند آخر کار کسانی آمدند دنبال کتاب و نبود...
دست آقای نیکنام، مدیر نشر ویدا هم به شدت(!) و واقعاً درد نکند، بابت این فرصت طلایی که برایمان فراهم آورد. عالی بود، عالی. تجربه ای لذتبخش، همراهی دو دوست عزیز و گرانقدرم آیدا کشوری و عبداله زارعی و به جز آن... پیدا کردن دوستان خوب جدید، کسانی که فانتزی را می شناسند و عاشقش هستند. و بهتر از آن... پیدا شدن فرصت هایی جدید حداقل برای خودم. شاید فرصتی طلایی. فرصتی بزرگ که باید به آن فکر کنم.
پس:
1- ممنون خدا.
2. ممنون آقای نیکنام و نشر ویدا.
3. ممنون دوستان و فانتزی دوستان!
تا بعد.
