...از آخرین نوشته‌هایم

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۱
مرداد

درود.


بالاخره وقتش رسید که از مجموعۀ جدیدم اطلاعات بیشتری در اختیارتون قرار بدم؛ پنج‌گانۀ پادشاهی جهان.


فکر نمی‌کنم آثار فانتزی امروزی زیادی توی کشورمون داشته باشیم؛ آثاری که ایرانی‌الاصل باشن و در عین حال فانتزی و امروزی! کار سختیه نوشتن فانتزی امروزی توی فضای ایران، دشواری‌های زیادی داره، هر کسی دست به این کار زده و بخواد بزنه، اونم برای چاپ می‌فهمه که چه خبره.


نام این پنج‌گانه جدید من، "پادشاهی جهان" هست. یک پادشاهی برای سراسر کرۀ خاکی... اما در اوج ظلمت و تاریکی. گروهی که  از جنگ جهانی اول به‌تدریج ظهور می‌کنن، قدرت می‌گیرن، ثروت‌اندوزی می‌کنن و به زودی به " پادشاهی جهان " بدل میشن. اما این‌بار فراتر از دخالت در جنگ‌هایی مثل آمریکا با عراق و آمریکا با افغانستان میرن... این‌بار می‌خوان کرۀ خاکی رو تحت سلطۀ خودشون در بیارن و کثیف‌ترین حکومت جهانی رو تشکیل بدن. در این راه از هیچ کاری دریغ نمی‌کنن؛ حتی ارتباط مستقیم با اهریمنان باستانی همچون انگره مینو. 


تنها نیروی مقابلِ پادشاهی انجمن، "انجمن پاترا"ـست؛ انجمنی که در حالی که نقطۀ مقابل پادشاهی جهانه، اما دست‌اش به جنایات و گناهان زیادی آلوده است!


و داستان از زمانی آغاز میشه که پای چهار " مبارز" به داستان باز میشه؛ چهار مبارز از ایران، ژاپن، اسکاندیناوی و رُم. و این چهار مبارز باید راهی زمان باستان در کشورهای خودشون بشن و به دیدار اسطوره‌ها و خدایان باستانی برن؛ از اشه و اردویسور آناهیتا گرفته تا اودین و ژوپیتر



فعلاً همین.

مرسی

:flower:

  • نیما کهندانی
۰۸
مرداد

سلام.


به پوشه‌ی نوشته‌هام نگاه می‌کردم که به یه دست نوشته برخوردم که قبلاً نوشته بودم... ظاهراً حالم خیلی زار بوده... :دی.


آه ... ای پرندگان کوچه ی تنهایی من

آیا صدای دلم را می شنوید؟ صدای برجسته ی غم ها و غصه های تپنده ی درونش را می شنوید؟


آه ... ای چشم  آبی آسمان

آیا گریه های متواترم را نظاره گری؟ رنج هایی را که می کشم، نظاره گری؟


آه ... ای قلب تپنده ی من

تپش خود را حس می کنی  آهنگ پر غصه اش در ادراکت می گنجد؟


آه... ای استوره ی وفاداری

بی وفایی هایی را که بر من روا می دارند می بینی؟ گرمای زخم های خائنانه شان را احساس می کنی ؟ تنهایی و ازلت نشینیم را در ادراکت می گنجانی؟


آه ... ای قلب فرتوت من

باز هم توان گفتن داری ؟ با آن راه هایی که بر همگان گشودی، رمقی برایت مانده تا باز هم دری را بگشایی؟


آه ... ای پلک های خیس من

خون دلم را چشیدید که اینگونه خیس شدید؟ این رطوبت خون است یا اشک های شور من ؟


آه... ای گوش های من

می شنوید زخم زبان آدمیان را ؟ می شنوید غرولند های خدا را ؟


آه ... ای قلب پاره پاره من

خدا بر تو می تازد و باز می تپی ... آدمیان بر تو شلاق می زنند و باز تو می تپی ... من نیز بر تو خنجر می زنم ... اما باز هم می تپی


ای کاش قلب من نیز مثل این کاغذ جوهری بود تا سیاه شدنش برایم زیبا باشد اما افسوس که اینگونه نیست...

 

  • نیما کهندانی