...از آخرین نوشته‌هایم

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۴
فروردين

شاهزاده سیاه، داستان زندگی الکساندر هست. برای من این کتاب، بسیار جذاب و پرکشش تر از شیر مقدونیه بود؛ شاید چون عناصر فانتزیش و لایه های اون بیشتر بود.

نیمی از کتاب، در یونان موازی سپری میشه، جایی که الکساندر رفته؛ کودک طلایی. در حقیقت توسط هم‌زاد فیلیپ مقدونی، یعنی فیلیپوس دزدیده شده تا کشته بشه و فیلیپوس به جاودانگی دست پیدا کنه.

چیزی که ازش خوشم اومد، مطرح شدن فرضیه ی دنیای موازی توی داستان گمل بود، زمانی که شاید هنوز دنیاهای موازی اینقدر مورد بحث کتب فانتزی و علمی تخیلی نبود. با این حال زندگی توی اون دنیا، و تصویرش به نظرم جذابیت کتاب رو بالا برده بود و من رو به شخصه بیشتر از شیر مقدونیه تحت تأثیر خودش قرار داد.

اما متأسفانه...


در مورد خط روایی داستان، به شدت از استاد گمل گله مندم. دیوید گمل، الکساندر رو تا حد زیادی توی این کتاب متبرک می کنه. در حقیقت بهتره بگیم همون اسکندر مقدونی خودمون... دیوید گمل سعی زیادی داشته اون رو متبرک کنه، و درست تر از چیزی که هست نشونش بده. در آمیختن روح آشوب با اسکندر رو علت همه ی بدی های اون می دونه و در کتاب اسکندر مقدونی، زمانی که از روح آشوب فارغ است، یک شخصیت دوست داشتنی، محبوب و سراسر از عشق و امید به تصویر کشیده میشه.


بقیه ی مقاله رو اینجا بخونید!


سپاس

  • نیما کهندانی